بنیابنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

بنیا دختر بی همتای من

اخراج کردن پرستارت

راستش  خیلی وقت بود تو یه عالمه دیگه بود  متخصص سوپ سوختن شده بود قطرها رو هم اشتباهی می داد زن بدی نبود اما هر چی بهش می گفتی ناراحت میشد دیروز عمه مهتاب دماغش عمل کرد اومدن پیش ما بعد از اون مامان فاطی که خیلی حالش بد شده خیلی سر ما خوردگی شدید گرفت منم بهش گفتم بهم خبر بده می تونه بیشتر بمونه تا من میام یا نه اخه ساعت 3.30 میره در کمال ناباوری زنگ نزد بعدش هم که کفتم فردا یکساعت بیشتر بمونه یه اس ام اس دادم من کار و زندگی دارم نمی تونم و ....... من زنگ زدم بهش گفتم نیاد دیکه خیلی اعصبانی شدم هر کسی رو ساپورت می کنی بدتر میشه بخدا پرو تر میشن  بعدش بابا رضا زنگ زد شاکی گه چرا تو زمستون بیکارش کردی خلاصه حقوق کاملشم...
19 مهر 1391

1 مهر و نقاشی کردن شما

  خودکار و برداشتی خوشحال رو تقویم مامان خط کشیدی بعدش کلی نه نه کردی بعد هم نشیستی خودکارو به جای ماتیک زدی به لبت یاد گرفتی به این زودی با 2 تا خاله قرتییییییییی و نگاه کردن هر روز ما همینه فردا عکس نقاشیتو اسکن می گکنم می زارم خودکار رنک هم نمی داد به سختی و اواز می گشیدددددددددی دوستت دارم ...
16 مهر 1391

اولین مسواک و اولین سر ما خوردگی تووو عشقم

  دختر نازم اینقدر علاقه به مسواک منو بابا نشون می دی کلی هم خمیر دوندن می خوری که بالاخره رفتم برات مسواک خریدم اونم صورتی بامزه  بابا رضا سرما خورده تو هم دیروز ازش گرفتی چقدر بده که ادم عشقش مریض بشه خدایا ناله می کردیییییی تب کردی دیشب تا صبح نخوابیدم بهت استامینوفن بروفن دادم ولی اینقدر از چشات اب می اومد که گریم گرفته بود بیچاره خاله شیما اومده بود برای بابایی خورشت کرفس اورده بود نشد ببینمش اونم رفت ماموریت من ندیدمش امروز اومدم سرکار همش دل نگران تووووووووو  ...
16 مهر 1391

بالاخره دندون سومی در اومممممد 5 مهر 91

بالاخره دندون شما دراومد ولی کلی لاغرشدی از لنکاوی که رسیدم خونه ساعت شده بود 6 صبح 24 ساعت نخوابیده بودم قرار شد برم خونه بخوابم بعد بیام اما نشد تا رسیدم اومدم پیشت وایییییییی بیدار بود ی حس کردی دارم میام بغلت کردم منو نمیخواستی بغض کردی زذی زیر گریه شیر م نخوردی رفتی بغل بابا محمد  توی این 5 روز به یه بدبختی به عشق تو شیر دوشیدم همش گفتم نکنه دیگه نخوریییییییی منم اینقد  ر نگران بودم اما تو خواب خوردی انگار بهم زندگی دادی  از روزی اومدم از بغلم پایین نمیای 4  روز دیگه میریم دکتر برای چگ اپ خساسیت راستی  قد ت اول 12 ماهگی وزن 9700 از تو پول شدن خبری نیسسسست ...
12 مهر 1391

امان از حساسیت پوستی تو

عکسای اتلیه حاظر شدن امروز می ریم می گیریم وای امان امان همه بدنت کهیر می زنته و خشک خشک  اصلا عین پوست سوسمار سفت و خشن تا حالا دوبار بریدمت دکتر  دیروز اومدم از سرکار مرخصی گرفتم شب قبلش شما نزاشتی بخوابم با سردرد خوابیدم بابایی تو روبرده دکتر و دکتر کفته بود مامانش کوووووووووووووو........ میگفت همه منو نگاه می کردن منم گفتم بیچاره مریضه بالاخره کلی دوا دارو لوسیون گفته که شما نه تو افتاب خاک سرما گرما بوی سیگار فلیون و..................... منم گلی چیز نباید بخورم 2 هفته هم باید دارو بخوری االهی ببمیرم پوست دست خیلی وحشتناک شده بالخره تلاش میکنم فردا عگکسهای اتلیه رو می زاریم ...
2 مهر 1391
1